سفارش تبلیغ
صبا ویژن

من ساده بودم ،


آنقدر ساده که وقتی درختی زیر شلاق باد کمر خم میکرد

 

شانه هایش را به شانه های من تکیه میداد ،


و گنجشک ها جوجه هایشان را به دایگی به من میسپردند ...


اما چندیست سنگ شده ام ، سنگ سخت ...


با این همه نمیدانم چرا گاهی دست دلم مانند بید کنار جوی می لرزد

 

و گوشه ی چشمانم تر میشود...



[ یادداشت ثابت - پنج شنبه 93/5/24 ] [ 11:2 عصر ] [ حـُـسنا جلالی ]

تااطلاع ثانوی غیرفعال!

روز و شب های بسیار سنگینی را سپری میکنم ....


انگار که دیگر تفاوتی نیس بین هیچ کدامشان ...


هر دو تیره و طولانی ...



[ یادداشت ثابت - پنج شنبه 93/5/24 ] [ 11:1 عصر ] [ حـُـسنا جلالی ]

تااطلاع ثانوی غیرفعال!

بیزار باش از معشوقی که اسم هرزگی هایش را بگذارد آزادی !!!

و اسم نگرانی هایت را بگذارد گیر دادن!!!

و برای بی تفاوتی هایش اعتماد داشتن به تو را بهانه کند...



[ یادداشت ثابت - پنج شنبه 93/5/24 ] [ 11:0 عصر ] [ حـُـسنا جلالی ]

تااطلاع ثانوی غیرفعال!

کارم از یکی بود و یکی نبود گذشته است ...


من در اوج قصه گم شده ام...


عشق یعنی یکی بود و یکی " نابود "...



[ یادداشت ثابت - پنج شنبه 93/5/24 ] [ 10:59 عصر ] [ حـُـسنا جلالی ]

تااطلاع ثانوی غیرفعال!

مهم نیست که دیگر باشی یا نه...


مهم نیست که دیگر دوستم داشته باشی یا نه...


مهم نیست که دیگر مرا به خاطر آوری یا نه...


مهم نیست که دیگر تو را با دیگری ببینم یا نه ...


مهم این است ...


زمانی که دلت میگیرد ...


زمانی که تنها می شوی ...


چگونه و با چه رویی سر به آسمان بلند میکنی و می گویی ...


خدایا من که گناهی نکردم...



[ یادداشت ثابت - پنج شنبه 93/5/24 ] [ 10:57 عصر ] [ حـُـسنا جلالی ]

تااطلاع ثانوی غیرفعال!

یاد گرفتم که عشق با تمام عظمتش یک ماه بیشتر زنده نیست ...


یاد گرفتم عشق یعنی فاصله و فاصله یعنی

 

دو خط موازی که هیچ گاه به هم نمیرسند ...


یاد گرفتم هیچ کس در عشق به اندازه ی خودم وفادار نیست...


یاد گرفتم هر چه عاشق تر باشم و بیشتر دوست داشته باشم تنهاترینم...



[ یادداشت ثابت - پنج شنبه 93/5/24 ] [ 10:56 عصر ] [ حـُـسنا جلالی ]

تااطلاع ثانوی غیرفعال!

می خواهم بنویسم اما نمی دانم از کجا شروع کنم ؟!

واژه ها را گم کرده ام ...

ای کاش بودی مثل گذشته ، تا به بودنت تکیه می کردم ...

ای کاش می ماندی و با هم ادامه می دادیم ،

 اخر تنهایی سخت است ادامه این زندگی ... می فهمی سخت ... 

 ای کاش همین لحظه  زندگی تمام می شد و دیگر ادامه نمی دادم .

خسته ام آنقدر خسته که می توان سست شدن پاهایم را از نوشته  هایم احساس کرد ،

چشم هایم دیگر سوی دیدن ندارند ، دست هایم دیگر توان نوشتن ندارند ... 

تو رفتی و من هنوز نمی دانم بمانم یا بروم؟؟؟

 ای کاش غرورم را نمی شکستم ، ای کاش باورت نمی کردم ، ای کاش اشکی به خاطرت نمی ریختم ، ای کاش...

تو اشتباهی بودی در زندگی من ، و من حالا به این اشتباه اعتراف می کنم ...

اما باز هم پشیمان نیستم ، مگر چکار کرده ای با دلم ؟؟؟ که هنوز دوستت دارد ...

لعنت به این دل ...

وقتی دلم می گیرد نوشته هایم را می خوانم ،  اخر نوشته هایم همه رنگ و بوی تو را دارند ،

فقط به خاطر تو سروده شده اند ...

همیشه دوست داشتم که کسی برایم نوشته سراید و ان کس تو باشی ،

اما نشد و حالا من برای تو می نویسم از درد هایم ،

رنج هایم ، غصه خوردن هایم ، تنهایی هایم ... باعث همه ی این ها نبودنت است ... لعنت به جدایی..

نمی دانستم رفتنت این همه داغونم می کند... نمی دانستم

با کسی هستی می دانم ... اما نگرانم ...

او به اندازه ی من دوستت دارد ...



[ یادداشت ثابت - پنج شنبه 93/5/24 ] [ 10:55 عصر ] [ حـُـسنا جلالی ]

تااطلاع ثانوی غیرفعال!

تو به من خندیدی و نمیدانستی ?

 

من به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیده ام


باغبان از پی من تند دوید? سیب را دست تو دید

 

غضب آلوده به من کرد نگاه


سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک?

 

و تو رفتی و هنوز


سالهاست که در گوش من آرام آرام?

 

خش خش گام های تو تکرار کنان

 


میدهد آزارم ومن اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا ؟

 


خانه ی کوچه ی ما سیب نداشت.



[ یادداشت ثابت - پنج شنبه 93/5/24 ] [ 10:53 عصر ] [ حـُـسنا جلالی ]

تااطلاع ثانوی غیرفعال!

حرف های نگفته زیاد است و وقت بسیار اندک ،خیلی دلگیرم از تو ،

 

نه از تو نه ، از همه ، همه کسایی که


فقط ادعا میکردند دوستان من هستند ،  آری دلگیرم ...


کاش حرفهای دلم را باور میکردی ،

 

کاش به دوس داشتنم شک نمیکردی ...

 

من از همان لحظه اول دلم برایت


لرزید اما تو باورم نکردی ، شایدم حق با تو یود من اشتباه میکردم ...


برای این حرفها خیلی دیر شده ، حالا که من نیستم تو باش ،

 

زندگی کن ، لذت ببر ...   

                        

زندگی آنقدرها هم که ما فکر میکنیم تلخ نیست 

 

کافیست نگاهت را عوض کنی ، آن موقع است که  طعم


 زندگی را میچشی .


مرا ببخش که زیادی دوستت داشتم ،

 

ببخش که راه و رسم دوس داشتن های الکی را یاد نگرفتم  ،     

    

 ببخش که با دلم ، از ته دلم دوستت داشتم ....



[ یادداشت ثابت - پنج شنبه 93/5/24 ] [ 10:46 عصر ] [ حـُـسنا جلالی ]

تااطلاع ثانوی غیرفعال!

این روزها زیادى ساکــت شده ام



نمى دانم چــرا حرف هایم به جای گلـــو



از چشـــم هایم بیرون مى آیند …



[ یادداشت ثابت - پنج شنبه 93/5/24 ] [ 10:45 عصر ] [ حـُـسنا جلالی ]

تااطلاع ثانوی غیرفعال!

<< مطالب جدیدتر :: مطالب قدیمی‌تر >>

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه
قالب

کد ساعت فلش


ساعت


?PlaySong?
Close اهنگ

قالب وبلاگ

قلب توسی

قالب وبلاگ

قلب ابی