تنهایی که به انسان غلبه کند،ترجیح میدهدسکوت را بعنوانِ همدم برگزیند...
سکوت هم خوب است...آزارم نمیدهد...
این سکوت،مرهمی بردلِ تنهایِ انسانهاست ...
.
.
.
باران می بارد؛قطراتش،تک تکِ واژه هایم را خیس میکند...
واژه ها را با قلمم به دست گرفته ام ... توانِ نوشتن ندارم...
.
.
.
صدایی آرام از بیرون می آید ...باز دوباره باران،بر لبه ی پنجره ی احساسم نشسته است ...
چه حسِّ خوشایندیست!
صدایِ قطراتِ آرام و بی گناهِ باران که بر مینایِ دلم میخورد،سکوت و تنهاییم را نوازش میدهد...!
انگار این صدا جایِ خالیِ کسانی را گرفته که دلِ زیرِباران بودن را نداشتند!
"دلنوشته ی پژواک"
[ یادداشت ثابت - چهارشنبه 93/9/6 ] [ 10:36 عصر ] [ حـُـسنا جلالی ]
تااطلاع ثانوی غیرفعال!