بوی بهشت میشنوم از صدای تو
نازکتر از گل است گل گونه های تو
ای در طنین تو آهنگ قلب من
ای بوی هرچه گل نفس آشنای تو
دل ما هرچه کشید از تو کشید
هرچه ازهر که شنید از تو شنید
گرسیاه است شب و روز دلم
باید از چشم تو ، از چشم تو دید...
[ یادداشت ثابت - شنبه 93/5/26 ] [ 1:16 عصر ] [ حـُـسنا جلالی ]
تااطلاع ثانوی غیرفعال!
زندگی باغی است که با عشق باقی است.
مشغول دل باش نه “دل مشغول”.
بیش تر غصه های ما از قصه های خیالی ماست.
پس بدان اگر فرهاد باشی همه چیز شیرین است.
[ یادداشت ثابت - شنبه 93/5/26 ] [ 1:31 صبح ] [ حـُـسنا جلالی ]
تااطلاع ثانوی غیرفعال!
نسیـم، دانه را از دوش مـورچـه انـداخت.
مورچـه دانـه را دوبـاره بر دوش گرفــت و رو به آسمان گفــت:
گـاهـی یـادم مـی رود کــه، هستی…
کـاش بیـشتـر نسیـم بـوزد.
[ یادداشت ثابت - شنبه 93/5/26 ] [ 1:27 صبح ] [ حـُـسنا جلالی ]
تااطلاع ثانوی غیرفعال!
قهر مکن ای فرشتهروی دلارا
ناز مکن ای بنفشهموی فریبا
بر دل من گر روا بود سخن سخت
از تو پسندیده نیست ای گل رعنا
شاخهی خشکی به خارزار وجودیم
تا چه کند شعلههای خشم تو با ما
طعنه و دشنام تلخ اینهمه شیرین
چهره پر از خشم و قهر اینهمه زیبا
ناز تو را میکشم به دیدهی منت
سر به رهت مینهم به عجز و تمنا
از تو به یک حرف ناروا نکشم دست
وز سر راه تو دلربا نکشم پا
عاشق زیباییام ، اسیر محبت
هر دو به چشمان دلفریب تو پیدا
از همه بازآمدیم و با تو نشستیم
تنها تنها به عشق روی تو تنها
بوی بهار است و روز عشق و جوانی
وقت نشاط است و شور و مستی و غوغا
خندهی گل را ببین به چهرهی گلزار
آتش می را ببین به دامن مینا
ساقی من ، جام من ، شراب من امروز
نوبت عشق است و عیش و نوبت صحرا
آه چه زیباست از تو جام گرفتن
وز لب گرم تو بوسههای گوارا
لب به لب جام و سر به سینهی ساقی
آه که جان میدهد به شاعر شیدا
از تو شنیدن ترانههای دلانگیز
با تو نشستن بهار را به تماشا
فردا فردا مگو که من نفروشم
عشرت امروز را به حسرت فردا
بس کن بس کن ز بیوفایی بس کن
بازآ بازآ به مهربانی بازآ
شاید با این سرودهای دلاویز
بار دگر در دل تو گرم کنم جا
باشد کز یک نوازش تو دل من
گردد امروز چون شکوفه شکوفا
[ یادداشت ثابت - جمعه 93/5/25 ] [ 9:53 عصر ] [ حـُـسنا جلالی ]
تااطلاع ثانوی غیرفعال!
مگر چشمان ساقی بشکند امشب خمارم را
مگر شوید شراب لطف او از دل غبارم را
بهشت عشق من در برگ ریز یادها گم شد
مگر از جام می گیرم سراغ چشم یارم را
به گوشش بانگ شعر و اشک من نا آشنا آمد
به گوش سنگ می خواندم سرود آبشارم را
به جام روزگارانش شراب عیش و عشرت یاد
که من با یاد او از یاد بردم روزگارم را
پس از عمری هنوز ای جان به یاری زنده می دارد
نسیم اشتیاق من چراغ انتظارم را
خزان زندگی از پشت باغ جان من برگشت
که دید از چشم در لبخند شیرین بهارم را
من از لبخند او آموختم درسی که نسپارم
به دست نا امیدی ها دل امیدوارم را
هنوز از برگ و بار عمر من یک غنچه نشکفته است
که من در پای او می ریزم اکنون برگ و بارم را
[ یادداشت ثابت - جمعه 93/5/25 ] [ 9:49 عصر ] [ حـُـسنا جلالی ]
تااطلاع ثانوی غیرفعال!
بگیر دست مرا تا تب تو را بسرایم
تو را تپنده تر از نبض واژه ها بسرایم
نپرس تازه چه داری
که هر دقیقه
که هر آن
بگیر دست مرا و بخواه تا بسرایم
مرا به قلب خود، این متن نا نوشته ببر
-تا-
نه از حواشی
از قلب ماجرا بسرایم
زبان دست صمیمی است، ای زبان صمیمی!
بخواه از تو
ببخشید!
از شما بسرایم
سکوت کن که فقط دست ها به حرف درآیند
که از زبان «غریبان آشنا» بسرایم
چه بارها به یقین میرسم که باید از این پس
در این زمانه ی کر، شعر بی صدا بسرایم!
چه بارها به خودم گفته ام که:
شاعر ساده!
چرا، چرا، به هزاران چرا، چرا بسرایم؟
و سال هاست که به خود پاسخی نمی دهم ای دست
که روزی از تو که حس می کنی مرا بسرایم
[ یادداشت ثابت - جمعه 93/5/25 ] [ 9:42 عصر ] [ حـُـسنا جلالی ]
تااطلاع ثانوی غیرفعال!
فاصــــــــــــــــلــــــــــــــه ها بی معنیست !
...وقتی دلامون رو نزدیکترمیکنه...!
[ یادداشت ثابت - جمعه 93/5/25 ] [ 6:16 عصر ] [ حـُـسنا جلالی ]
تااطلاع ثانوی غیرفعال!
با من تلاش کن که بدانم نمرده ام!
زخمی دگر بزن که نیافتاده ام هنوز.
روح مرا در آتشِ بیداد خود بسوز!
بر من ببخش زندگی جاودانه را !
محکم بزن به شانه من تازیانه را .
[ یادداشت ثابت - جمعه 93/5/25 ] [ 5:26 عصر ] [ حـُـسنا جلالی ]
تااطلاع ثانوی غیرفعال!
بر نگه سرد من به گرمی خورشید
می نگرد هر زمان دو چشم سیاهت
تشنه این چشمه ام چه سود خدا را
شبنم مرا نه تاب نگاهت
جز گل خشکیده ای و برق نگاهی
از
تو در این گوشه یادگار ندارم
زان شب غمگین که از کنار تو رفتم
یک نفس از دست غم قرار ندارم
ای گل زیبا بهای هستی من بود
گر گل خشکیده ای ز کوی تو بردم
گوشه تنها چه اشک ها فشاندم
وان گل خشکیده را به سینه فشردم
آن گل خشکیده شرح حال دلم بود
از دل پر درد خویش با
تو چه گویم
جز به تو درمان درد از که بجویم
من دگر آن نسیتم به خویش مخوانم
من گل خشکیده ام به هیچ نیرزم
عشق فریبم دهد که مهر ببندم
مرگ نهیبم زند که عشق نورزم
پای امید دلم اگر چه شکسته است
دست تمنای جان همیشه دراز است
تا نفسی می کشم ز سینه پر درد
چشم خدا
بین من به روی تو باز است
[ یادداشت ثابت - جمعه 93/5/25 ] [ 4:39 عصر ] [ حـُـسنا جلالی ]
تااطلاع ثانوی غیرفعال!
اگر ماه بودم , به هر جا که بودم ,
سراغ تورا از خدا میگرفتم .
و گر سنگ بودم , به هر جا که بودی ,
سر رهگذار تو , جا میگرفتم .
اگر ماه بودی به صد ناز , ــ شاید ــ
شبی بر لب بام من می نشستی .
و گر سنگ بودی , به هر جا که بودم ,
مرا می شکستی , مرا می شکستی !
[ یادداشت ثابت - جمعه 93/5/25 ] [ 4:23 عصر ] [ حـُـسنا جلالی ]
تااطلاع ثانوی غیرفعال!