هرگاه؛
از شدتِ تنهایی،
به سـَـرَم،هـَـوَسِ اعتمادی دوباره میزند...
خنجرِ خیانتی را که در پشتم فرو رفته، در می آورم...
صیقلی عاشقانه نوازشش کرده ، دوباره بر سرِ جایش میگذارم...
از قولِ من به آن لعنتی بگویید:
خیالش تخت....
منِ دیوانه هنوز به خنجرش هم وفادارم...!
[ یادداشت ثابت - شنبه 93/6/2 ] [ 2:15 عصر ] [ حـُـسنا جلالی ]
تااطلاع ثانوی غیرفعال!