به تکه سنگی می ماند عشق
برش می داری
که به پنجره خانه اش بکویی
زیرا در ِخانه اش زنگ ندارد
و اتاقش از در دور است
یک سنگ است عشق
هنگامی که به سمت پنجره پرتابش می کنی
نگرانی
که نکند پنجره را بشکند
و معشوقت را زخمی کند
یک سنگ است عشق
پرتابش می کنی
زیرا چاره ای نداری
و نگرانی
زیرا چاره ای نداری
عشق
بیچارگی ست......
[ یادداشت ثابت - دوشنبه 93/5/28 ] [ 8:41 عصر ] [ حـُـسنا جلالی ]
تااطلاع ثانوی غیرفعال!