از زبان پر کشیده ای ...
برای لبخند اخم می کنم تا ببینی جدی شده ام ...
چرا اینگونه سراغم می ایی ؟؟؟
من به تمنای گریه ات نیست ، که تا سال ها ، تا قرن ها ، تا پایان تلخی ،
زیر این خاک سرد ، قصد خفتن کرده ام ...
معرفتی مانده اگر ، یا سر سوزن قلقلکی از بهار گذشته ، برای من ،
لبخند بزن ، لبخند...
[ یادداشت ثابت - پنج شنبه 93/5/24 ] [ 11:39 عصر ] [ حـُـسنا جلالی ]
تااطلاع ثانوی غیرفعال!